از همون اول که نشستم یا شاید هم بعد ده دقیقه، این مهم نیست، می خواستم صندلی و بخوابونم و تا مقصد راحت باشم. تا صبح که روی صندلی های چرت و زوار در رفته ی سمینار یک ارشد می شینم، دردهای قبلی باعث نشه سه روز به کمر درد و گردن درد فکر کنم و عملا تو یک در یک تخت گیر بیوفتم! ولی دستم به تنظیم صندلی نمی رفت که مبادا پشت سری پاهاش بلند باشه اذیت بشه. تا اینکه بعد از دو ساعت که از صدای فیلم چرت ایکس لارج و رد شدنش حتی از هندزفری تصمیم گرفتم یکم خودمو خلاص کنم، وقتی دنبال دستگیره ی تنظیم صندلی می گشتم فهمیدم صندلی پشتی خالی خالیه!
گاهی پیش میاد، حتی الان که سن مون هم بیشتره، مراعات و حدود چیزی رو رعایت می کنیم که نیست: مثل شرف، انسانیت رفاقت، عشق و.
پ.ن: مثل همه مون :)
درباره این سایت