پام که وا میشه به ساختمون بوی پیاز داغ و روغن داغ می پیچه تو مغزم و بوی سوخته ی برنج، چهار تا پله رو که برم بالا طبقه ی کارشناسی های جدیدالوروده، بوی پیاز داغ این دفعه با بوی توالت ، نم و کثافت قاطی میشه، طبقه ی سوم هم تعریفی نداره هرچند، سن و سال و تجربه بالاتره. بوها رو تحمل می کنم تا برسم به سیصد و بیست و سه. می رسم ولی نفس دیگه نمونده، صدای دکتر توی مغزم می پیچه که زیاد از پله ها بالا پایین می ری؟ نفستم بند میاد؟ هوش و حواست چطوره؟ تمرکز داری؟


لباس ها رو که عوض می کنم می رم روی تخت، یک در یک و نیم یا کمتر، بعد از زله چهار پنج ریشتری پنج صبح آذر ماه سه چهار سانتی هم از دیوار فاصله گرفته و میم هر وقت حوصله اش سر بره دست و پاشو میاره بالا. تو همین یک در یک وجب، جعبه ی میوه پلاستیکی رو به پهلو گذاشتم و توش از اسبِ من معین دهاز و دیوان فروغ پیدا میشه تا تایسون*، از قرن 18 و شروع فمنیست هست تا پست مدرن و سه گانه ی نیویورک. بیخ به بیخ سه راهی برق که از پایین نزدیک در تراس تا اینجا کشیده شده یه جعبه ی فی هست، جعبه ی شکلات از آب گذشته ای که پارسال تو همین اردیبهشت به عنوان کادوی روز معلم دستم دادن و هر چی توش بود سهم خواهر زاده ها شد و فریده!  که وقتی حوصله ام سر رفته بود و فکر می کردم به هزینه ها ریخت تو خرده پارچه های مامان و دکمه ها و عروسک شد. رو جعبه ی میوه چند تا بسته قرص هست و روی دیوار کنارش برگه های نوت پر از تاریخ ارائه ها، دفاع و مقاله و قرص! جعبه های خالی بیسکوئیت ویتانا رو چچسبوندم به دیوار، جا برسی، جا قلمی و. و یه جعبه دستمال کاغذی چسبیده شده به دیوار واسه شب هایی که پوکساید رو پیدا نمی کنم و هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای رو هم.

* critical theory today_Lios Tyson

پ.ن چند شبه پیداش نمی کنم!


عکس: باز هم پینترست :)







مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

با پیش بینی فوتبال آرزوهایت را عملی کن در آغوش آسمان رازیست... آزمون دکتراي تخصصي رشته هاي وزارت بهداشت به دکتراي حرفه اي پزشکي Marcus هنر و گرافیک جراح زیبایی ، جراحی پلک، جراحی بینی، جراحی شکم سایه سار بندگی آسفالت اذربايجان Dylan